خاطره ای از شهید حاج "مهدی زارع" | صله رحم
پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۷:۴۷
در خاطره ای از زبان شهید "مهدی زارع" روایت شده است: «بعد از مدتها یاد من افتادی. دستمال نم دار را روی قاب عکسم کشیدی و گفتی: حالا ضامن کارمند از کجا پیدا کنم؟...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

به گزارش نوید شاهد فارس، شهید حاج "مهدی زارع" 22 فروردین سال 1334 در یکی از روستاهای بيضا دیده به جهان گشود.
تحصیلات را از 7 سالگی آغاز کرد و تا مقطع دیپلم گذراند. وی سرانجام در سوم
دی ماه 1365 در عمليات کربلای 4 منطقه عملياتي شلمچه رداي سرخ شهادت را بر
بلنداي قامت خود پوشيد و با سر و رويي خونين لبيك گويان به ديدار محبوب
شتافت .
متن خاطره: صله رحم
بعد از مدتها یاد من افتادی. دستمال نم دار را روی قاب عکسم کشیدی و گفتی: حالا ضامن کارمند از کجا پیدا کنم؟
همسرت کاسه ی ماست را سر سفره گذاشت و گفت: عمو محمود
گفتی: اون بازنشسته س ، کمی فکر کرد و گفت: حمید چی؟
- اون رسمی نیست. ضامن باید کارمند رسمی باشه پیمانی
و قراردادی به درد نمیخوره.
به من نگاه کردی آه کشیدی، همسرت صدایت زد و
گفت: بیا. ناهار بخور، کنار همسرت نشستی و گفتی: خدا بیامرزه بابام رو، یادمه سال 64 یا 65 یه شب همه ی فامیل رو دعوت کرد خونه
مون. خونه که چی بگم؟ همه اش یه اتاق داشت. شب جمعه همه رو دعوت کرد و بعد
از شام دعای کمیل خوندن. من بچه بودم. یادمه بعد از دعا بابام از وحدت و
همدلی صحبت کرد و قرار شد هر هفته این مجلس دعا در خانه ی یکی از اقوام
برگزار بشه تا هم اعضای فامیل با هم ثواب ببرن و هم فرصتی بشه برای همفکری و
رفع مشکلات دیگران. اگه اون جلسات ادامه داشت حتماً این مشکل ما هم حل
میشد. به عکسم خیره شدی و آه کشیدی.
انتهای متن/
منبع: برگرفته از کتاب سهمی از آسمان، نویسنده بیژن کیا
نظر شما